ایزابل: شاید دروغ میگه، ناراحت نباش، خب؟
آنتونی: دروغ میگه؟
ایزابل: راست میگه؟
آنتونی: آره، راست میگه
ایزابل: چقدر بد
آنتونی: میدونی خاصیت من چیه؟
ایزابل: چیه؟
آنتونی: وقتی میدوئم سمت در، میخورم بهش، به یه در بسته که قفل شده است، وقتی کوبیده میشم بهش و میوفتم روی زمین، سرم رو بالا میارم به در نگاه میکنم و بهش لبخند میزنم
اگر در زبون حرف زدن داشت و ازش در مورد این لبخند می پرسیدی بدون شک بهت میگفت ترسناک ترین لبخند دنیا رو دیده
بعدش بلند میشم و با دو برابر قدرت دفعه قبل، با دوبرابر دورخیز دفعه قبل با کل وجودم خودم رو میکوبونم به در، به همون در بسته
میدونی چند بار میتونم این کار رو انجام بدم؟
ایزابل: چند بار ؟
آنتونی: میلیون ها بار، اما هیچ دری نمیتونه تا میلیون ها بار مقاوت کنه
شجاع ترین در بسته ای که تو زندگیم ملاقاتش کردم رو یادمه، فقط تونست سه بار خنده م رو تحمل کنه میدونی چی باعث یه همچین نیرویی میشه؟
ایزابل: چی عزیزم؟
آنتونی: اینکه من همیشه میدونم اونطرف در چی منتظرمه، چیزی که تموم عمر میخواستمش
+ چقدر دلم برا اینجا تنگیده بود