۷۰ مطلب با موضوع «حس خوب» ثبت شده است

چشمت رو روی نعمت ها نبند !

چشمت رو روی نعمتها نبند

‍ مردم که دسته دسته یا تک تک مثل کلاغ‌های عزادار از سر کار برمی‌گشتند فکر ابر نبودند.

آنقدر چیزها داشتند که به آن فکر کنند،
آنقدر غصه داشتند،
آنقدر در خانه‌هایشان بیمار خفته بود،
آنقدر فکر نام و آب و قرض و روزنامه و این حرفا بودند که دیگر کسی حوصله فکر‌کردن به ابر را نداشت،
و راستش عجیب‌تر اینکه در تمام شهر و در میان همه‌ی این مردم به صورت مومن ، حتی یک نفر هم خدا نداشت.

چون دست کم اگر یک نفر از آنها هم خدایی داشت تنگ غروب سرش را بلند میکرد و میگفت
” خدایا ! باران رحمتی بفرست ”
و چشمش به ابر می افتاد
و حتما اگر بلد بود می گفت:
” تبارک ا… احسن الخالقین !”

 

افسانه‌ی باران _ نادرابراهیمی

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • پنجشنبه ۲۰ آذر ۹۹
    • ۱۰:۲۵

    خودت ^^

    جوانی ڪُنید cafe-webniaz.ir
    جلویِ آینه با خودتان حرف بزنید cafe-webniaz.ir
    بلند بخندید و بِچَرخید...
    خودتان را بغل ڪنید!
    لباسهای رنگی بپوشید cafe-webniaz.ir
    عطر بزنید
    برقصید cafe-webniaz.ir
    به دَرَڪ ڪه چه فڪری راجع به تو‌ میڪنند!
    فڪرِ آنها تو را خوشبخت نمیڪند ؛
    خودت، به خودت خوشبختی را هدیه ڪن :)

    .

    .

    .

    .

     

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • چهارشنبه ۱۹ آذر ۹۹
    • ۲۰:۵۸

    تو راهن :)

    💫💖رُوْزایِـ خُوبـ تُو رٰاهَنـ💖💫

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • چهارشنبه ۱۹ آذر ۹۹
    • ۱۳:۱۳

    مهربون باش...

    ـبرایـ ـخوبـ ـکردنـ ـادما🤕🙁

    ـحتما ـنباید ـدکتر ـباشیـ🙃🍂

    ـمهربونـ ـباشیـ ـکافیهـ😍✨

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • سه شنبه ۱۸ آذر ۹۹
    • ۱۰:۱۴

    سن و سال خاص ...

    لحظه ای تامل:
    کتاب فرزندم رو بستم. جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدتِ عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مدادهاش رو یکی‌ یکی‌ گذاشتم سر جاش.
    کنارش نشستم، بغلش کردم. بوسیدمش. سرش رو بوسیدم، موهای عرق کرده‌اش رو، پیشونیش رو، گونه ی بر افروخته‌اش رو.
    گفتم نمیخوام هیچی‌ بشی‌. نمی‌خوام دکتر و مهندس بشی
    ‌. می‌خوام یاد بگیری مهربون باشی‌ .نمی‌خوام خوشنویسی یا چند تا زبون یاد بگیری. می‌خوام تا وقت داری کودکی کنی‌.
    شاد باش و سر زنده . قوی باش حتی اگر ضعیف‌ترین شاگردِ کلاس باشی‌. پشتِ همون میز آخر هم می‌شه از زندگی‌ لذت برد.
    بهش گفتم تو بده بستون درس و امتحان و نمره هر چی‌
    تونستی یاد بگیر ولی‌ حواست باشه از دنیای قشنگِ خودت چیزی مایه نگذاری.
    کنارِ هم نشستیم
    پاپکورن خوردیم
    و فیلم دیدیم

    و من تمام مدتِ به خودم
    و به یک زندگی‌ فکر می‌‌کردم که آنقدر جدی گرفته بودم.
    زندگی‌ که برای من مثل یک مسابقه بود و من در رویای مدال‌هایش تمام روز هاش رو دویده بودم.

    هیچکس حتی برای لحظه‌ای مرا متوقف نکرده بود.
    هیچکس نگفته بود لحظه‌ای بایستم و کودکی کنم.
    هیچکس نگفته بود زرنگ‌ترین شاگردان، خوشبخت‌ترین‌ها نیستند.

    کلاس دوم دبستان شیفت بعد از ظهر بودم.
    باران تندی می بارید.
    یک چتر هفت رنگ دسته صورتیه سوت دار آن روز صبح خریده بودم.
    وقتی به مدرسه رفتم ، دلم می خواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم.
    اما زنگ خورد ، هر عقل سالمی تشخیص می داد که کلاس درس واجب تر از بازی زیر باران است.
    یادم نیست آن روز چه درسی آموزگارم به من آموخت.
    اما دلم هنوز زیر همان باران.
    توی حیاط مدرسه مانده.
    بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد.
    و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم.
    اما آن حال خوب هشت سالگی هرگز تکرار نخواهد شد.

    این اولین بدهکاری من به دلم بود ، که در خاطرم مانده.
    بعد از آن هر روز به اندازه ی تک تک ساعت های عمرم ، به دلم بدهکار ماندم.
    " به بهانه ی عقل و منطق از هزار و یک لذت چشم پوشیدم. "
    از ترس آنکه مبادا آنچه دلم میخواهد ، پشیمانی به بار آورد...... !!!!

    خیلی وقت ها سکوت اختیار کردم.
    اما حالا بعضی شب ها فکر میکنم :
    اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم ، چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانه ی منطق حماقت نامیدمشان.

    *حالا میدانم هر حال خوبی سن مخصوص به خودش را دارد .*.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • سه شنبه ۱۸ آذر ۹۹
    • ۰۰:۳۳

    مَردم !

    زیاد که سفر بروی و راحت برای خودت خرج کنی،

    می‌شوی خوش‌گذران و ولخرج، و زیاد که خانه بمانی

    و در خرج کردن جانب احتیاط را بگیری، می‌شوی گوشه‌گیر و خسیس

    زیاد که شاد باشی و بخندی، متهم می‌شوی

    به سبک‌سر بودن و سرخوشی، زیاد که اظهار

    به شادی نکنی، افسرده و دلمرده

    خطابت می‌کنند

    زیاد که قبراق و سرزنده باشی، از دید دیگران،

    بی‌خیالی و خودخواه، حالت که خوب نباشد و

    برای سلامتی‌ات محتاط باشی، می‌گویند داری تمارض می‌کنی

    زیاد که منظم و حساس باشی، می‌شوی وسواسی

    و زیاد که درگیر نظم و ترتیب نباشی، می‌شوی شلخته و بی‌نظم

    این معیار عموم آدم‌هاست که معمولا در قضاوت کردنشان میانه

    را نگه نمی‌دارند و هر چقدر هم در رفتار و منشت احتیاط کنی،

    آخر به چیزی متهمت می‌کنند

    بام قضاوت، به شیروانی بلندی می‌ماند با شیب

    بسیار تند که آدم‌هایی که از آن بالا می‌روند، ناگزیر،

    یا از این سمت می‌افتند، یا از سمت دیگر و هیچ‌کس توان ایستادن در میانه‌ی این بام را ندارد

    پس بیخیالِ حرف مردم شو
    درگیر قضاوت‌ها نباش و هرجور راحتی زندگی کن

     

    نرگس صرافیان طوفان

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • دوشنبه ۱۷ آذر ۹۹
    • ۱۱:۵۸

    تولد بلاگفا😄

    سلام سلام

    همونطور که از عنوان مشخصه از طریق

    یکی از وبلاگا متوجه شدم که

    امروز تولد بلاگفائه😀🤩

    بلاگفا مرسی ازت که ۱۶ سال پیش تو 

    یه همچین روزی اومدی که یه

    عده رو دور هم جمع کنی

    خیلیا هستن که از وبلاگاشون به عنوان 

    دفتر خاطراتشون استفاده کردن

    چه کسایی که اینجا دوست پیدا کردن و 

    چه کسایی که اینجا خودشونو 

    اینجا با نوشتن آروم کردن و 

    چه کسایی که حالشون با بلاگفا خوب شده🥺✌

    با این که بر اساس تفکر یه عده

    وبلاگ قدیمی شده

    ولی مرسی که هنوزم هستی....^^

    درسته حالا یه وقتایی حالمونو گرفتی ولی بالاخره...😅

    و همچنین دوستای بلاگفاییم

    مرسی که هستین✌😌

    کسی حرفی نظری چیزی داره بگه

    اصن یه چیزی

    همگی بیاین بهترین خاطرتونو از بلاگفا و دوستای

    وبلاگیتون تعریف کنین😁

    خودم شرو میکنم:

    همین اوایل بود که تازه این وبلاگ رو افتتاح کرده 

    بودم و خب...

    تا حالا فضای وبلاگ رو تجربه نکرده بودم

    درسته قبلا یه وبلاگ داشتم 

    ولی خب...

    نه بازدید خوبی داشت و نه نظر

    وبلاگ درسی بود😅

    و روز اولی که این وبلاگ رو زدم

    اولین کسی که به وبم نظر داد

    مهتاب جون بود

    و حسی که اون لحظه داشتم و خوشحال بودم

    از اینکه کسی پستامو میخونه و 

    و خوشحال تر از اینکه با یکی آشنا شده بودم 

    که تقریبا هم سن و سال خودم بود

    تا بعدش که با نجمه جانم،کیانا و بقیه 

    و همچنین یه عزیزی به اسم جوجه کوچولوی شیطون که

    بی خبر گذاشت و رفت و هنوزم دلگیرم ازش

    و البته هنوز تو لینکام هس به امید

    اینکه یه روز برگرده🎈

    همین دیگه ...

    مرسی از بلاگفا و همه ی شما

    متاسفانه نمیتونم همه رو اسم ببرم🤦🏻‍♀️😅

    تماااامممم

    منتظر خاطراتتونم :)

     

     

    +روز دانشجو رو به همه ی دانشجو

    های محترم تبریک میگم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • يكشنبه ۱۶ آذر ۹۹
    • ۲۲:۲۸

    برف

    امروز شهر ما برف اومد

    فهمیدم حتی با کوچیک ترین چیزا هم میتونیم شاد بشیم .میدونید بعضی وقتا واسه دلخوشی یه منظره ی زیبا و یه فنجون چای یا قهوه کافیه!

     

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • يكشنبه ۱۶ آذر ۹۹
    • ۲۰:۰۱

    گاهی سکوت شرافتی دارد که...

    گاهی سکوت
    شرافتی دارد که گفتن ندارد

    همیشه درفشار زندگی
    اندوهگین مشو
    شاید خداست
    که درآغوشش می فشاردتت

    اگریقین داری روزی پروانه میشوی  بگذار روزگار
    هرچه میخواهد به تو پیله کند

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • چهارشنبه ۱۲ آذر ۹۹
    • ۲۰:۳۳

    جمله انرژی بخش

    ❓مشڪل داشتن کجایش ایراد دارد؟!!

    تنها کسانی مشکل ندارند که در گورستان آرمیده اند.

     

    💢مشکلات نشانه زندگی هستند.

    مشکلات نشانه این هست که تو داری تلاش می کنی.

    مشکلات یعنی دنبال تغییر زندگیت هستی.

    مشکلات یعنی تو میخوای که عوض بشی.

     

    ⚜️ما در سایه مشکلات رشد میکنیم...

    و قویتر میشویم.

    مشکل داشتن نشانه زنده بودن توست.

     

     

    ❗️یادت باشد مشڪلاٺ همیشگی نیستند.

    تاریخ انقضا دارند...

    همه حل میشوند!

     

     

    🔸 انگیزه های روزانه💫

     

    هر عملى که انجام میدهى دانه ایست که میکارى و هر دانه اى که میکارى را

    روزى درو خواهى کرد.

     

    زندگی تو ،هرگز تغییر نخواهد کرد اگر انتخاب هایت را تغییر ندهى.

     

     

    یه جوک هم میگم دوست داشتی بخون

     

    دیشب برق رفت، بابام گفت پاشو یه شمع روشن کن

    گفتم نمیخواد وجودت خودش نوره،

    یهو دیدم یه دمپایی پرت کرد طرفم و گفت؛ لایک، خوشم اومد

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • ^-^ Parmida
    • چهارشنبه ۱۲ آذر ۹۹
    • ۱۹:۵۲

    قانون انتظار میگه :

    منتظر هر چی باشی، وارد زندگیت میشه

    پس دائم با خودت تکرار کن

    من منتظر عالی ترین، اتفاق ها هستم

    این وبلاگ با هدف کمک کردن به شما و
    شریک شدن در حس خوبتون ساخته شده....:)
    امیدواریم بتونیم به هدفمون نزدیک بشیم !